بیست و هشتمین جشنواره تئاتر ایرانی در کلن؛ حمایت از جوانان معترض
- نویسنده, الهه خوشنام
- شغل, منتقد هنری
بیست وهشتمین سال از جشنواره تئاتر ایرانی در کلن را زمانی پشت سر می گذاریم که ایران دستخوش اعتراضات است. فستیوال شش روزه امسال هم به حمایت از جوانان ایرانی برخاست. برنامه هایی مملو از اعتراض، اعم از نمایش، موسیقی و میز گردهای تفسیری و تحلیلی و بحث آزاد.
گردانندگان فستیوال با شک و تردید بسیار سرانجام تصمیم به برقراری آن گرفتند. مدیر جشنواره بهرخ حسین بابائی با این استدلال که فرهنگ تعطیل بردار نیست، و باید فستیوال تریبونی برای حرف زدن باشد، موفق شد که جشنواره را به ثمر بنشاند.
گفت و گوی آزاد پیرامون شرایط امروز ایران با سخنان یکی از شرکت کنندگان درباره تداوم اعتراضات زنان برای آزادیخواهی و حق برابر با مردان از طاهره قره العین تا امروز، آغازشد. او در ضمن به وجوه تشابه محتوایی حکومت اسلامی با نظریات ماکیاول اشاره کرد که در جهان پلیدترین و زشت ترین شناخته شده است.
یکی از ویژگی های برنامه های امسال حضور چشمگیر موسیقی اعتراضی در صحنه تئاتر بود. گروه یاغی از سوئد، با حضور پر رنگ خود در آغاز و پایان برنامه، رنگ و بوی دیگری به فستیوال داد. شمیم و یارا و نوید و امیر چند عضو گروه یاغی هستند. بابک و وحید مرادی همراه با دیگر اعضای گروه با سبک و سیاق دیگری از موسیقی، هیجان حضار را برانگیختند. گروه کر “هم آوا” نیز با ترانه های سازندگی، بخش دیگری از برنامه موسیقائی جشنواره بودند.
میز گردی با حضور سه تن از فعالان زنان: حمیلا نیسگیلی، منصوره شجاعی، و شکیبا داود به بحث و گفت و گویی سازنده و مسالمت آمیز در باره زنان ایران و افغان در میان حاضران منجر شد.
شلیک شعر
نمایشنامه «شلیک شعرِ» بهرخ حسین بابائی شیوه دیگری است از انواع تئاترهای شناخته شده. حضور شش شاعر از شاملو و فروغ و پابلو نرودا… تا شهریار در آمیخته با موسیقی و رقص ماهرانه “رومانا” که تفسیری است بر محتوای همه شعرها، اعم از فارسی و اسپانیولی تا شهریارآذربایجانی و با بازیگری تهمینه رستمی در نقش فروغ فرخ زاد. در این میان باب دیلون نیز با ترانه معروف “وزیدن در باد” که در اعتراض به جنگ ویتنام ساخته شده است سهم دیگری در نمایش داشت که به زبان انگلیسی اجرا درآمد.
“چند بار آدم می تواند سر برگرداند و وانمود کند که نمی بیند/ چند تا مرگ باید اتفاق بیفتد، تا بدانند که بسیاری مرده اند؟/ پاسخ درست من در باد می وزد/”
از بهرخ بابائی پرسیدم چرا شعر را شلیک کرده اید؟
خانم بابایی گفت:«وقتی شاملو می گوید آن ها قصابانند در خیابان ها، یا پابلونرودا، می نویسد: بیایید و خون را در بیابان ها بنگرید، یا زمانی که باب دیلن درباره جنگ ویتنام ترانه می خواند، این ها همه شلیک شعر است که در دگرگونی جوامع و حاکمان زورگو وجنگ خواه تاثیر گذار بوده اند و چه بهتر که ما به جای گلوله شعر را شلیک کنیم.»
بهرخ پیش از شروع هر شعر شناسنامه ای نیز از آن شاعر برای تماشاگر ارائه می داد.
بابای پشت شیشه
نیلوفر بیضایی کارگردان و نمایشنامه نویس امسال با «بابای پشت شیشه، سنگ های بی نشان و مهسا دختر ایران» به صحنه آمد با بازیگری شیده بیگ، ستاره سهیلی، شیلان شهبازی.
این نمایشنامه در واقع پیوندی است میان مبارزات و زجرها و شکنجه های سال های شصت و امروز و هنوز که پای مهسا و نیکا و صدها هزار جوان دیگر در میان است.
بخش نخست برگرفته از کتاب «آواز نگاه از دریچه تاریک» مهدی اصلانی است که خود زندان و شکنجه را در آن سال ها تجربه کرده است. روایت چند زنی که همه زندگی شان یا در زندان است یا پیمودن راه میان زندان های گوناگون. اوین و قزل حصار و گوهر دشت و…فریده هفت ماهه باردار است. در زندان خونریزی می کند. هم بندی هایش فریاد می زنند و نگهبانان را صدا می کنند. کسی اما گوش اش بدهکار نیست. سرانجام زندانبانی ناسزاگویان به سراغشان می آید و زن خونین و مالین شده را به بیمارستان منتقل می کنند. در بیمارستان زنی با چادر سیاه می آید و می گوید:«خفه میشی و به کسی چیزی نمی گوئی وگرنه حسابت با کرام الکاتبین است. بعدا توی اوین حسابت را می رسیم» زن اما ترجیح می دهد که به زندان و به میان هم بندیان اش باز گردد. هم بندیانی که با همه نداری از هیچ محبتی در مورد او دریغ نمی کنند. خانوادهای دیگر.
تاج الدوله از همه بخت و اقبال روزگار فقط نام تاج نصیبش شده و از هشت بچه قد و نیم قدش یکی سیاسی از آب درآمده است. فریده در زمستان سال ۶۷ همراه با فرزند سه سال و نیمه اش با ماشین بی رنگ و بد رنگی که به رنگ گِل و خاک می ماند در راه رفتن به زندان برای ملاقات با همسرش تصادف می کند و بچه اش را از دست می دهد. دخترش دایما بهانه می گیرد که بابای پشت شیشه نمی خواهد، بابایی میخواد که پیشش بماند. حالا دیگر پدر هم نمی تواند به تماشای فرزندش بنشیند. فریده از همه متنفر است و گویا می خواهد انتقام مرگ فرزندش را از همه بگیرد. به دیدار شوهر هم نمیرود.
مادری برای عزیز دردانه اش غذا می برد. غذای دیگران را می سپارند به زندانیان دیگر اما غذای فرزند او روی دستش می ماند. از مادر دیگری می پرسد: چرا؟
زن: بچه ات چکار کرده؟ مادر: سیاسی یه. زن: وا خدا به دور! خدا رو شکر که بچه من سیاسی نیست به جرم دزدی گرفتنش! اونم رفیق بد تو دامنمون گذاشت.
شکنجهگر خون آلود
بخش دوم نمایش، ویژه جوانان امروز ایران است. دختر زیر ضربات شلاق شکنجه گر است. می گوید: گریه کن. خندیدم. بشین، بایست. صورت شکنجه گر مالامال است از شتک خون دختر. زیر لب به شکنجه گر می گوید: «حتی نمی خواهم نامت را بدانم. نیکا هستی یا مهسا یا کس دیگه ای. برای من همه خواهرام هستید.»
«شما فرزند کدام مادری؟ به خون جگر زادمت، به مام وطن دادمت.»
یک نکته نهفته در این نمایش تنفر فریده است از هرچه در این جهان وجود دارد و نگاه دختر زیر شکنجه به شکنجهگر که به دنبال ردی از مهر در چشمان او می نگرد.
به قول ابو سعید ابوالخیر: سر تا سر دشت خاوران سنگی نیست/ کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست
از نیلوفر بیضائی پرسیدم: خط پیوند این دو دوره با یکدیگر چیست؟
خانم بیضایی در جواب گفت: «آن چیزی که دوره های مختلف را بعد از انقلاب با هم پیوند می دهد این است که در هر دوره به نوعی مقاومت در برابر ظلم و ستمی که جمهوری اسلامی بر مردم وارد کرده وجود داشته است. در یک دوره به صورت فعالیت سیاسی بوده که بچه های جوان در آن وارد شدند و حکومت سرکوبشان کرده و در دوره های بعد هم این موضوع ادامه پیدا کرده تا به امروز. علیرغم همه این ها ما امروز از زن، زندگی و آزادی صحبت می کنیم و از امید به آزادی. این مقاومت همچنان درعمق جامعه جریان دارد که حرکتی است امیدوار کننده. اما آن چه غمانگیز است از دست دادن برخی از بهترین جوانان این سرزمین است. چه در دهه شصت و چه امروز.»
در این نمایش تفاوت هائی هم بین نسل دهه شصت و نسل امروز دیده می شود. نگاه شما به این دونسل چگونه است؟
«تفاوت دو نسل بسیار زیاد است. این دو نسل متعلق به دو دوره تاریخی مختلف هستند و در هر دوره بنا بر اقتضای آن دوران، مقاومت و شکل حضورشان با هم تفاوت می کند.»
نیلوفر بیضایی در ادامه پاسخش گفت: «نسل امروز این دوره جمهوری اسلامی را تجربه کردهاند ولی جوانان آن دوره هنوز تجربه ای از جمهوری اسلامی نداشتند. در آن دوران به ایدئولوژی های دیگری مجهز بودند در حالی که جوانان امروز از نگاه ایدئولوژیک فاصله گرفته اند و نزدیک تر شده اند به نگاه انسانی، آزادی فردی و اجتماعی برای همگان. هر دوره را باید در زمان خودش بررسی کرد. مهم مقاومت است که این دوره های مختلف را به هم پیوند می دهد. مقاومت همیشه جریان داشته و جامعه هیچ گاه به تمامی در برابر این حکومت خلع سلاح نشده است.»
جوانان اما با هم قرار و مداری دارند: قرارمون کوچه آزادی، بعد از پل همبستگی، کنار درخت اتحاد، روبروی دکه شادی، زیر آسمون شهر.
منبع